A Love-Knot
(by W. W. Jacobs)
خلاصه داستان
A Love-Knot
(by W. W. Jacobs)
Mr. Nathaniel Clark and Mrs. Bowman had just finished their third game of draughts. It had been a difficult game for Mr. Clark, the lady’s mind having been so occupied with other matters that he had had great difficulty in losing. Indeed, it was only by pushing an occasional piece of his own off the board that he had succeeded.
“A penny for your thoughts, Amelia,” he said, at last.
Mrs. Bowman smiled faintly. “They were far away,” she confessed.
Mr. Clark assumed an expression of great solemnity; allusions of this kind to the late Mr. Bowman were only too frequent. He was fortunate when they did not grow into reminiscences of a career too blameless for successful imitation.
“I suppose,” said the widow, slowly–“I suppose I ought to tell you: I’ve had a letter.”
Mr. Clark’s face relaxed.
“It took me back to the old scenes,” continued Mrs. Bowman, dreamily. “I have never kept anything back from you, Nathaniel. I told you all about the first man I ever thought anything of–Charlie Tucker?”
A Love-Knot …
داستان کوتاه گره عشق
( اثر و. و. جیکوبز )
آقای « ناتانیل کلارک » و خانم « بومن » سومین دور بازی « دِرات ( تخته ) » خود را تمام کردند. این بازی برای آقای کلارک سخت بود، اما ذهن خانم بومن درگیر موارد دیگری بود که هیچ ربطی به سختی باخت آقای کلارک نداشت. در حقیقت همه اینها و ادامه دادن او به شانس او و تاسی که میانداخت بستگی داشت.
” یک پنی شرط برای آنچه که تو میاندیشی، « آملیا »” ناتانیل سرانجام این کلمات را به زبان آورد.
لبخند بر لبان خانم براون نشست و معترفانه ادامه داد: ” آن خاطرات به روزهای دور من برمیگردند”.
آقای کلارک حالتی جدی به خود گرفت، بدون اینکه چیزی به زبان بیاورد سعی کرد ادای آقای بومن مرحوم را در بیاورد. او خوش شانس بود وقتی آنها از خاطرات شغلیشان میگفتند آنجا نبود.
بیوه زن به آرامی گفت: من گمان میکنم باید چیزهای دیگری را هم به تو بگویم. و اینکه من هم یک نامه داشتم.
چهره آقای کلارک حالت آرامی به خود گرفت.
خانم بومن در حالی که در رویا فرو رفته بود ادامه داد: آن مرا به دوردستها میبرد. به روزگاران دور من. اما ناتانیل تو خوب میدانی من هرگز چیزی را از تو پنهان نکردم و همه چیز را درباره اولین مرد زندگیم به تو گفتم اما درباره « چارلی تاکر » چطور؟
داستان کوتاه گره عشق …
- English
-
A Love-Knot
(by W. W. Jacobs)
Mr. Nathaniel Clark and Mrs. Bowman had just finished their third game of draughts. It had been a difficult game for Mr. Clark, the lady’s mind having been so occupied with other matters that he had had great difficulty in losing. Indeed, it was only by pushing an occasional piece of his own off the board that he had succeeded.
“A penny for your thoughts, Amelia,” he said, at last.
Mrs. Bowman smiled faintly. “They were far away,” she confessed.
Mr. Clark assumed an expression of great solemnity; allusions of this kind to the late Mr. Bowman were only too frequent. He was fortunate when they did not grow into reminiscences of a career too blameless for successful imitation.
“I suppose,” said the widow, slowly–“I suppose I ought to tell you: I’ve had a letter.”
Mr. Clark’s face relaxed.
“It took me back to the old scenes,” continued Mrs. Bowman, dreamily. “I have never kept anything back from you, Nathaniel. I told you all about the first man I ever thought anything of–Charlie Tucker?”
A Love-Knot …
- فارسی
-
داستان کوتاه گره عشق
( اثر و. و. جیکوبز )
آقای « ناتانیل کلارک » و خانم « بومن » سومین دور بازی « دِرات ( تخته ) » خود را تمام کردند. این بازی برای آقای کلارک سخت بود، اما ذهن خانم بومن درگیر موارد دیگری بود که هیچ ربطی به سختی باخت آقای کلارک نداشت. در حقیقت همه اینها و ادامه دادن او به شانس او و تاسی که میانداخت بستگی داشت.
” یک پنی شرط برای آنچه که تو میاندیشی، « آملیا »” ناتانیل سرانجام این کلمات را به زبان آورد.
لبخند بر لبان خانم براون نشست و معترفانه ادامه داد: ” آن خاطرات به روزهای دور من برمیگردند”.
آقای کلارک حالتی جدی به خود گرفت، بدون اینکه چیزی به زبان بیاورد سعی کرد ادای آقای بومن مرحوم را در بیاورد. او خوش شانس بود وقتی آنها از خاطرات شغلیشان میگفتند آنجا نبود.
بیوه زن به آرامی گفت: من گمان میکنم باید چیزهای دیگری را هم به تو بگویم. و اینکه من هم یک نامه داشتم.
چهره آقای کلارک حالت آرامی به خود گرفت.
خانم بومن در حالی که در رویا فرو رفته بود ادامه داد: آن مرا به دوردستها میبرد. به روزگاران دور من. اما ناتانیل تو خوب میدانی من هرگز چیزی را از تو پنهان نکردم و همه چیز را درباره اولین مرد زندگیم به تو گفتم اما درباره « چارلی تاکر » چطور؟
داستان کوتاه گره عشق …
امیدواریم از مطالعه ” داستان کوتاه گره عشق ” لذت برده باشید. برای مشاهده سایر داستانهای انگلیسی، به بخش داستانهای کوتاه به زبان انگلیسی مراجعه فرمائید و با استفاده از آنها، یادگیری را برای خود آسان کنید.
پکیج های آموزش زبان موسسه MIE
پکیج آموزش زبان انگلیسی موسسه ملکپور
یک بار برای همیشه
بهترین انتخاب برای یادگیری زبان در کوتاهترین زمان
ما کلاس را به خانه های شما آورده ایم
با پشتیبانی آنلاین
بدون محدودیت در زمان و مکان
بدون ماندن در ترافیک طولانی و هدر رفتن وقت و انرژی مضاعف