The Moonstone
(by Wilkie Collins)
خلاصه داستان
The Moonstone
(by Wilkie Collins)
‘Look, Gabriel!’ cried Miss Rachel, flashing the jewel in the sunlight. It was as large as a bird’s egg, the colour of the harvest moon, a deep yellow that sucked your eyes into it so you saw nothing else.
When Colonel John Herncastle dies in England, a hated, lonely old man, he leaves a jewel to his niece, Rachel Verinder, for her eighteenth birthday.
But the jewel is not a gift, it is a curse. Because the Colonel stole the beautiful Moonstone from India and he knew that disaster will follow the thief of the stone and all who receive it after him.
And on the same night that Rachel is given the stone, it is stolen again. Who took it, from a locked house, surrounded by guard dogs? And what is the secret that Rachel will not tell anyone? The curse of the Moonstone is beginning…
Wilkie Collins has been called ‘ the father of the English detective story ‘. He was born in London in 1824 and educated there for a few years. But his real education came on a tow-year tour of Italy with his family from 1836 to 1838.
داستان کوتاه The Moonstone …
ماه سنگی
( اثر ویلیکی کالینز )
خانم «راشل» فریاد زد “نگاه کن، گیبریل”، جواهر در نور آفتاب میدرخشید. اون به اندازه تخم یک پرنده بود، به رنگ ماه (فصل) درو و زرد عمیقی که چشمان تو را به خود جلب میکرد. از این رو جز آن چیز دیگری نمیدیدی.
وقتی کلنل «جان هرنکسل» در انگلستان درگذشت، پیرمرد منفور و تنها، جواهری برای خواهرزاده خود، «راشل وریندر»، در جشن تولد هجده سالگی اش به ارث میگذارد.
اما این جواهر یک هدیه نبود، یک دشنام یا بدبختی بود. زیرا کلنل آن جواهر را که «مون استون» نام داشت را از هندوستان به سرقت برده بود. او به خوبی آگاه بود که نفرینی همواره به دنبال دزد و یا کسی است که آن جواهر به او خواهد رسید.
و درست در شبی که جواهر به راشل داده میشود، دوباره دزدیده میشود. چه کسی آن را از خانهای که درهایش قفل است و به وسیله سگهای نگهبان محاصره شده، میدزد؟ آن راز که راشل در دل داشت و به کسی چیزی نمیگفت چست؟ نفرین مون استون در حال حلول است.
«ویلیکی کالینز» که پدر داستانهای پلیسی انگلیسی نامیده میشود در سال 1824 در لندن به دنیا آمد و در چند سال در آنجا به تحصیل پرداخت. اما تحصیل حقیقی او وقتی بود که همراه خانواده اش از سال 1836 تا 1838 به سفری دوساله در ایتالیا پرداخت.
داستان کوتاه ماه سنگی …
- English
-
The Moonstone
(by Wilkie Collins)
‘Look, Gabriel!’ cried Miss Rachel, flashing the jewel in the sunlight. It was as large as a bird’s egg, the colour of the harvest moon, a deep yellow that sucked your eyes into it so you saw nothing else.
When Colonel John Herncastle dies in England, a hated, lonely old man, he leaves a jewel to his niece, Rachel Verinder, for her eighteenth birthday.
But the jewel is not a gift, it is a curse. Because the Colonel stole the beautiful Moonstone from India and he knew that disaster will follow the thief of the stone and all who receive it after him.
And on the same night that Rachel is given the stone, it is stolen again. Who took it, from a locked house, surrounded by guard dogs? And what is the secret that Rachel will not tell anyone? The curse of the Moonstone is beginning…
Wilkie Collins has been called ‘ the father of the English detective story ‘. He was born in London in 1824 and educated there for a few years. But his real education came on a tow-year tour of Italy with his family from 1836 to 1838.
داستان کوتاه The Moonstone …
- فارسی
-
ماه سنگی
( اثر ویلیکی کالینز )
خانم «راشل» فریاد زد “نگاه کن، گیبریل”، جواهر در نور آفتاب میدرخشید. اون به اندازه تخم یک پرنده بود، به رنگ ماه (فصل) درو و زرد عمیقی که چشمان تو را به خود جلب میکرد. از این رو جز آن چیز دیگری نمیدیدی.
وقتی کلنل «جان هرنکسل» در انگلستان درگذشت، پیرمرد منفور و تنها، جواهری برای خواهرزاده خود، «راشل وریندر»، در جشن تولد هجده سالگی اش به ارث میگذارد.
اما این جواهر یک هدیه نبود، یک دشنام یا بدبختی بود. زیرا کلنل آن جواهر را که «مون استون» نام داشت را از هندوستان به سرقت برده بود. او به خوبی آگاه بود که نفرینی همواره به دنبال دزد و یا کسی است که آن جواهر به او خواهد رسید.
و درست در شبی که جواهر به راشل داده میشود، دوباره دزدیده میشود. چه کسی آن را از خانهای که درهایش قفل است و به وسیله سگهای نگهبان محاصره شده، میدزد؟ آن راز که راشل در دل داشت و به کسی چیزی نمیگفت چست؟ نفرین مون استون در حال حلول است.
«ویلیکی کالینز» که پدر داستانهای پلیسی انگلیسی نامیده میشود در سال 1824 در لندن به دنیا آمد و در چند سال در آنجا به تحصیل پرداخت. اما تحصیل حقیقی او وقتی بود که همراه خانواده اش از سال 1836 تا 1838 به سفری دوساله در ایتالیا پرداخت.
داستان کوتاه ماه سنگی …
امیدواریم از مطالعه ” داستان کوتاه The Moonstone ” لذت برده باشید. برای مشاهده سایر داستانهای انگلیسی، به بخش داستانهای کوتاه به زبان انگلیسی مراجعه فرمائید و با استفاده از آنها، یادگیری را برای خود آسان کنید.
پکیج شماره یک
پکیج شماره دو
پکیج آموزش زبان انگلیسی موسسه ملکپور
یک بار برای همیشه
بهترین انتخاب برای یادگیری زبان در کوتاهترین زمان
ما کلاس را به خانه های شما آورده ایم
با پشتیبانی آنلاین
بدون محدودیت در زمان و مکان
بدون ماندن در ترافیک طولانی و هدر رفتن وقت و انرژی مضاعف