The Picture of Dorian Gray
(by Oscar Wilde)
کتاب the picture of dorian gray
دانلود کتاب the picture of dorian gray
خلاصه داستان the picture of dorian gray
خلاصه داستان دوریان گری
The Picture of Dorian Gray
(by Oscar Wilde)
Through the open windows of the room came the rich scent of summer flowers. Lord Henry Wotton lay back in his chair and smoked his cigarette. Beyond the soft sounds of the garden he could just hear the noise of London.
In the center of the room there was a portrait of a very beautiful young man, and in front of it stood the artist himself, Basil Hallward.
‘It’s your best work, Basil, the best portrait that you’ve ever painted,’ said LordHenry lazily. ‘You must send it to the best art gallery in London.’
‘No,’ Basil said slowly. ‘No, I won’t send it anywhere.’
Lord Henry was surprised. ‘But my dear Basil, why not?’ he asked. ‘What strange people you artists are! You want to be famous, but then you’re not happy when you are famous. It’s bad when people talk about you – but it’s much worse when they don’t talk about you.’
‘I know you’ll laugh at me,’ replied Basil, ‘but I can’t exhibit the picture in an art gallery. I’ve put too much of myself into it.’
داستان کوتاه The Picture of Dorian Gray …
تصویر دوریان گری
( اثر اسکار وایلد )
از پنجرههای باز اتاق، رایحه گلهای تابستانی به مشام میرسید. لرد «هنری وتون» به صندلی خود تکیه زده و سیگار خود را دود میکرد. از ماورا صداهای دلنشین باغ میتوانست هیاهوی لندن را نیز بشنود.
در وسط اتاق، تصویری از پرتره مرد زیبایی به چشم میخورد، و درست روبروی آن، «باسیل هالوارد»، که خود نقاش تابلو بود ایستاده بود.
“این بهترین اثر توست باسیل، بهترین تصویر چهره که تو تاکنون خلق کرده ای.” لرد با تنبلی این جملات را ادا کرد. “تو باید این تابلو را به بهترین گالریهای نقاشی لندن بفرستی.”
“نه” باسیل به آرامی پاسخ داد. ” نه من این را هیچ جا نخواهم فرستاد.”
لرد هنری متعجب بود. “اما باسیل عزیز من، چرا که نه؟” او اینگونه سوال کرد. “شما هنرمندان عجب آدمهای عجیبی هستید. میخواهید مشهور شوید اما بعد از اینکه به شهرت رسیدید خوشحال نیستید. اینکه مردم درباره شما سخن بگویند بد است اما از آن خیلی بدتر این است که آنها از شما صحبت نکنند. (هیچ یادی نکنند.)
” من میدانم تو مرا مسخره خواهی کرد.” باسیل پاسخ داد. “اما من نمیتوانم این نقاشی را در یک گالری نقاشی به نمایش بگذارم. من برای این نقاشی بیش از حد از خود مایه گذاشته ام
داستان کوتاه تصویر دوریان گری …
- English
-
The Picture of Dorian Gray
(by Oscar Wilde)
Through the open windows of the room came the rich scent of summer flowers. Lord Henry Wotton lay back in his chair and smoked his cigarette. Beyond the soft sounds of the garden he could just hear the noise of London.
In the center of the room there was a portrait of a very beautiful young man, and in front of it stood the artist himself, Basil Hallward.
‘It’s your best work, Basil, the best portrait that you’ve ever painted,’ said LordHenry lazily. ‘You must send it to the best art gallery in London.’
‘No,’ Basil said slowly. ‘No, I won’t send it anywhere.’
Lord Henry was surprised. ‘But my dear Basil, why not?’ he asked. ‘What strange people you artists are! You want to be famous, but then you’re not happy when you are famous. It’s bad when people talk about you – but it’s much worse when they don’t talk about you.’
‘I know you’ll laugh at me,’ replied Basil, ‘but I can’t exhibit the picture in an art gallery. I’ve put too much of myself into it.’
داستان کوتاه The Picture of Dorian Gray …
- فارسی
-
تصویر دوریان گری
( اثر اسکار وایلد )
از پنجرههای باز اتاق، رایحه گلهای تابستانی به مشام میرسید. لرد «هنری وتون» به صندلی خود تکیه زده و سیگار خود را دود میکرد. از ماورا صداهای دلنشین باغ میتوانست هیاهوی لندن را نیز بشنود.
در وسط اتاق، تصویری از پرتره مرد زیبایی به چشم میخورد، و درست روبروی آن، «باسیل هالوارد»، که خود نقاش تابلو بود ایستاده بود.
“این بهترین اثر توست باسیل، بهترین تصویر چهره که تو تاکنون خلق کرده ای.” لرد با تنبلی این جملات را ادا کرد. “تو باید این تابلو را به بهترین گالریهای نقاشی لندن بفرستی.”
“نه” باسیل به آرامی پاسخ داد. ” نه من این را هیچ جا نخواهم فرستاد.”
لرد هنری متعجب بود. “اما باسیل عزیز من، چرا که نه؟” او اینگونه سوال کرد. “شما هنرمندان عجب آدمهای عجیبی هستید. میخواهید مشهور شوید اما بعد از اینکه به شهرت رسیدید خوشحال نیستید. اینکه مردم درباره شما سخن بگویند بد است اما از آن خیلی بدتر این است که آنها از شما صحبت نکنند. (هیچ یادی نکنند.)
” من میدانم تو مرا مسخره خواهی کرد.” باسیل پاسخ داد. “اما من نمیتوانم این نقاشی را در یک گالری نقاشی به نمایش بگذارم. من برای این نقاشی بیش از حد از خود مایه گذاشته ام
داستان کوتاه تصویر دوریان گری …
خلاصه داستان تصویر دوریان گری
امیدواریم از مطالعه ” داستان کوتاه The Picture of Dorian Gray ” لذت برده باشید. برای مشاهده سایر داستانهای انگلیسی، به بخش داستانهای کوتاه به زبان انگلیسی مراجعه فرمائید و با استفاده از آنها، یادگیری را برای خود آسان کنید.
پکیج شماره یک
پکیج شماره دو
پکیج آموزش زبان انگلیسی موسسه ملکپور
یک بار برای همیشه
بهترین انتخاب برای یادگیری زبان در کوتاهترین زمان
ما کلاس را به خانه های شما آورده ایم
با پشتیبانی آنلاین
بدون محدودیت در زمان و مکان
بدون ماندن در ترافیک طولانی و هدر رفتن وقت و انرژی مضاعف